افراشتن درفش كاويانی

      شهر بلخ تاریخی در جنوب رود آمودریا (جیحون) قرار داشته است،  شهر بلخ امروزی هم در همانجا می باشد،  و مقداری از خرابه های بلخ تاریخی در نزدیکی شهر امروزی بلخ دیده می شود.  زلزله قرن 11 م،  شهر تاریخی بلخ را ویران نمود،  زلزله اتفاق طبیعی است،  که در تاریخ ایران بزرگ بسیار پیش آمده و حتی باعث تغییرات سیاسی و اجتماعی گردیده است.  پس از زلزله باقی مانده مردم به شهر نو بهار (مزار شریف) در نیم منزلی بلخ رفتند،  در آنجا مزاری و زیارتگاهی باستانی قرار داشت.  در دروغ های تاریخی نوشته اند که بلخ به دست مغول نابود شد،  که دروغ بزرگ است،  زیرا در آن زمان مردم حوزه شمالی ایران شرقی در مسلک هایی بودند،  که یکی از آنها مانی و مانوی و دیگری مغی یا مغولی بود.  در کتاب هایی که از میان مسلک های مختلف آن زمان باقی مانده است، در تمجید از مغولی بسیار نوشته اند، و پیروان زیادی داشته است.

      بلخ تاریخی بزرگترین مرکز علمی و فلسفی و مذهبی در تاریخ ایران بود،  حتی مانی آنجا را پایگاه خود قرار داد،  و باعث آمادگی ذهنی مردم منطقه در ادامه تکامل تاریخ اجتماعی برای اسلام آوردن گردید.  چند هزار سال است،  یكی از بزرگترین، شكوهمند ترین، زیبا ترین و مردمی ‌ترینِ جشن‌ نوروزی ایران بزرگ،  در شهر بلخ پایتخت باستانی ایران شرقی برگزار می شود.  میان دشت شادیان،  دشتی آكنده از گل ‌های سرخ لاله،  كنار بنای فرخنده باستانی مزارشریف ایرانیان،  درفش سه رنگ كاویانی افراشته می شود.  برای این سال گشت مهم ایرانی،  انبوهی از مردمان از دور دست‌ها گرد می آیند،  كودكان شادی می کنند،  دختران با چهره زیبای ایرانی سرود می خوانند،  مادران و پدران دعا می کنند،  و آرزوی سالی خوش برای فرزندان ایران زمین دارند.  

       افراشتن درفش كاویانی در بلخ باستانی یا مزارشریف پیشینه ‌ای چند هزار ساله دارد،  در اوستا بلخ با پاژ نام سریرام اردوو درفشام همراه است،  به معنای بلخ زیبا با درفش‌ های برافراخته،   در ادبیات پهلوی و در شاهنامه فردوسی به گونه بلخ بامی یا بلخ درخشان گفته شده است.  درفش‌ های برافراخته به پایتختی و مركزیت بلخ اشاره می ‌كند،  جایگاهی كه سرداران و نمایندگان سرزمین ‌های ایرانی درفش‌ های خود را در كنار یكدیگر و در پیرامون درفش كاویانی،  در انجمن‌ گاه نوبهار و در آغاز هر بهار بر می ‌افراخته ‌اند.  در فلسفه این کار یگانگی و یكرنگی و همبستگی همه مردمان سرزمین‌ های ایرانی را پیمان می ‌گذاردند،  و یاد آوری می ‌كردند که ملت ایران در مقابل دشمنان یکدل و یک سپاه می باشند.   درفشی كه امروزه در مزارشریف افراشته می ‌شود،  در واقع همان درفش كاویانی ایران است،  در شاهنامه فردوسی به روشنی بیان شده،  که درفش کاویانی با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، آذین می گردید،  درفش مزار شریف نیز با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش می باشد.

 * فرو هِشت ازو سرخ و زرد و بنفش <><> همی خواندش كاویانی درفش *

 * به پیش اندرون كاویانی درفش <><> جهان زو شده زرد و سرخ و بنفش *

   امروزه این مراسم در افغانستان میلَـه گل سرخ یا جشن گل سرخ،  یا مراسم ژنده بالا نام دارد،  در آغاز بهار،  دشت‌ شادیان كنار نهر های بلخ ‌رود و دریاچه باستانی بلخ پر از گل ‌های سرخ لاله است.  گل‌ هایی كه تمامی بهار دشت را قرمز خوش رنگ می کنند،  در ایران آن گل سرخ را لاله وحشی یا شقایق می گویند.  با توجه به جزئیات این گل،  گلبرگ‌ها به رنگ سرخ،  انتهای گلبرگ‌ها به رنگ بنفش و پرچم‌ها به رنگ زرد است، که نشان می دهد رنگ‌های این گل با رنگ‌های درفش كاویانی همانند می باشد.  همچنین ده‌ها میانه گل به دور ساقه بلند مركزی آن گرد آمده‌اند،  همانند گرد آمدن درفش های نمایندگان ایرانی بر پیرامون درفش كاویانی.  سوم اینكه گل سرخ لاله یا شقایق،  تنها بصورت خودرو و در دشت ‌های آزاد می ‌روید و شكوفان می ‌شود،  و هیچگاه نمی ‌توان آنرا در اسارت نگهداری كرد،  چرا كه بلافاصله پس از چیده‌ شدن و حتی در بهترین شرایط نگهداری، به سرعت ‌پژمرد و از بین می‌رود.  به این سبب این گل نشان و نماد آزادگی است،  و درفش كاویانی نیز نشان و نماد آزادگی خوانده می‌شود.

    اهمیت نیایش گاه نوبهار در فرهنگ ایرانی تا بدان پایه بوده،  كه شاهنامه فردوسی آنرا قبله‌ گاه ایرانیان گزارش كرده است.  البته این غیر از نیایش ایرانی ها در تخت جمشید است،  که در داستان های تاریخی ایران نوشته ام،  باید جوانان عزیز ایران بزرگ از هر ملت،  فارس و افغان، ترک و کرد، بلوچ و عرب،  و غیره و همه و همه در باره مراسم تاریخی سرزمین خود بدور از دروغ های تاریخی بنویسند.

 * به بلخ گزین شد برآن نوبهار <><> كه یزدان پرستان برآن روزگار *

 * مر آن خانه داشتندی چنان <><>  كه مر مكه را تازیان این زمان *

      امروزه جشن نوروزی میلَـه گل سرخ و در ساعت هشت بامداد نوروز که نخستین روز برج حَمَل است،  برگزار می شود.  مردم شهر و همچنین بسیاری از شهرها و كشور های دور و نزدیك و از تمام قاره کهن به ویژه ایران بزرگ و هندوستان و پاكستان، در خواجه خیران قدیم یا مزارشریف،  پیرامون جایگاه برافراشتن درفش كاویانی گرد می‌آیند.  با رقص های سنتی و پهلوانی،  سرود و شادمانی و پایكوبی و دست‌افشانی جشن آغاز می گردد. در میان این شور و غوغا، درفش كاویانی به اهتزاز در می‌آید.  درفش کاویانی تا چهل شبانه روز بر فراز بلخ زرتشت و مانی،  زیر آسمان سرزمین ‌های ایرانی تبار و در وسط خراسان بزرگ در اهتزار می ماند.  در این چهل روز هر كس كوشش می‌ كند تا با اندكی تكان دادن و بوسیدن آن، به نیایش برای میهن بپردازد.

 * ای وطن آزاد و شاد و خرم زیباستی <><> عشق پاكت در دل هر كس دو بالا می‌شود *

      در این جشن نوروزی دسته ‌هایی از همه ایران شرقی ساز و سرود می نوازند،  بازیها و ورزشی های محلی همچون كشتی، بز كِشی، اسب دوانی، نیزه ‌پرانی، چوب ‌بازی، توپ‌ بازی، چوگان ‌بازی، شمشیر بازی، سنگ ‌پرانی، مسابقه انتخاب بهترین حیوانات و بسیاری بازی ‌های دیگر برگزار می ‌شود.  در این وقت كوچه‌ های مزارشریف مملو از دست‌ ساز ‌های هنرمندانی است،  كه در طول زمستان بهترین آثار خود را برای فروش خوب آماده کرده اند.  همچنین انواع شیرینی ها و خوراکی ها را می فروشند،  مردمان بسیاری که از همه جا آمده اند،  بیشتر در چادر های مسافرتی خودشان اقامت دارند،  که در میان گلستان های طبیعی بر پا کرده اند.  این چهل روز شهر آكنده از لاله ‌ها و چراغانی است،  ترانه مشهور ملا ممد جان از هر كوی و برزن شنیده می ‌شود،  ملا ممد جان، محبوب ‌ترین و دوست ‌داشتنی‌ ترین ترانه نوروزی برای مردم است.  همچنین سرود میله نوروز از سرود های زیبای دیگریست كه جوانان با جامه ‌های زر دوز و سلسله ‌دوز بطور دسته‌ جمعی می ‌سرایند.

      یکی از شعر های کوتاهی که مردم می خواندند،  متن کوتاه زیر است،  که حکایت از بازگشت مانوی هایی می باشد،  که در زمان ساسانیان به ترکستان پناهنده شده بودند.  این مانویان در دوره های اولیه اسلام دارای مکتب جدیدی شده بودند،  و رهبران دینی آنها سیاه می پوشیدند و پارچه سیاه نماد آنها بود.  همین ها بودند که مغستانی های دور جدید بوده و مغی یا مغولی گفته می شدند،  و در ایران شرقی پیروان بسیاری پیدا کردند،  برای اطلاع بیشتر به دروغ حمله مغول مراجعه شود.

 * از ختلان آمدی <> با روی سیاه آمدی * * آواره باز آمدی <> خشك و نزار آمدی *

   باخْـتْـريش باستان

      باخْـتْـريش باستان که در کتیبه بیستون نوشته شده است،  ايرانيان اواخر عهد ساساني به آن بَلخ می گفتند،  مركز باخْـتْـريش شهري به همين نام بود،  كه در شمال افغانستان كنوني است.  بخش اصلي باخْـتْـريش در تاجيكستان امروزي قرار دارد،  يعني باخْـتْـريش تاریخی، علاوه بر بخش شمال افغانستان كنوني، بخش غربي تاجيكستان كنوني را شامل می شده است.  مردم آن فارسی زبان هستند،  و بشدت به ایران و فیلمها و ترانه های ایرانی علاقمند می باشند.  در تقسيم‌ بندي جغرافيائي دوران اسلامي،  سرزمين ربع بلخ خراسان بزرگ شامل،  بلخ و نوبهار (مزار شریف)، ولایت جوزجان و فرقانه و میمنه، طالقان و جرزوان، فاریاب و شبرقان، انبار و اندوخود، ولایت طخارستان، خلم و سمنگان، اندرابه و وروالیز، شروسنه و فرغانه بود.

      در تاريخ حماسی ایران بزرگ از شاهان بلخ نوشته شده،  منظور شاهاني بودند،  كه در تاجيكستان كنوني و شمال شرق افغانستان كنوني حكومت مي كرده‌اند.  معروفترين شاهان بلخِ باستان در هزاره‌ دوم قبل از مسيح، اورانت‌اسپَه و ويشت‌اَسپَه هستند،  كه در شاهنامه‌ فردوسي با نام لُهراسپ و گشتاسپ از آنها ياد شده است.  اينها همان شاهاني هستند،  كه زرتشت وقتي از خوارزم هجرت كرد،  خود را به پناه شان آورد،  و به ياري وزيران دانشمند اين دو پادشاه كه جام‌اسپه و پوروش‌اسپَه نام داشتند،  آئين خويش را گسترش داد.  نام زرتشت و پيدايش آئين ایرانی مَزدايَسنا،  با نام بَلخ گره خورده است.  مردم كهنِ منطقه باخْـتْـريش آئين زرتشت را پروراندند،  انتشار و رشد دادند،  زبانی كه زرتشت كتاب گاتا را با آن نگاشت گويش باخْـتْـريش بوده است.  در واقع مردم بلخ باستان بودند،  كه آئين زرتشت را حفظ كردند،  و در سراسر ايران گسترش دادند.  از اينجا نقش مردم بلخ باستان از دير ترين دورانِ تاريخ در تمدن و فرهنگ ايراني نمايان ميشود.

      بلخ ملقب به ام البلاد چهارمین ربع خراسان بزرگ است،  بلادی در این ربع که از حدود کرسی آن خارج است بدو قسمت می شود:  قسمت باختری جوزجان و فرقانه،  و قسمت خاوری طخارستان (اشروسنه) است،  که هر کدام ولایتی پهن آورند.  در کتاب های تاریخ نوشته شده،  شهر بلخ مرکز ولایت ربع خراسان بزرگ با چهل و چند مسجد شکوه دارد،  و دورادور بلخ نیم منزل مسافت با سه بارو و سیزده دروازه است.  ابنیه و باروی شهر از خشت و پیرامون بارو را خندق عمیق فرا گرفته،  مسجد جامع در میان شهر و بازارها در حوالی مسجد است.  بلخ قدیم جویها و نهر های فراوان داشت، نهری بود به نام دهاس (ده آسیاب) که ده آسیاب شهر را می گردانید،  و از دروازه نو بهار خارج می شد.  دو ولایت خود مختار بلخ دیر تر اسلام آوردند،  در آنها نهاد مغستان نهفته بود،  بعد ضمن ترکیب با مکتبت اسلامی بلخ شیوه فلسفی جدید شکل گرفت.  باید با دقت در نظر داشت که مکتب های دینی، مسلکی، فرقه ای در طول تاریخ ایران بزرگ دو بخش عمده داشته اند،  بخش ایران شرقی به مرکزیت بلخ و مزار شریف،  بخش ایران غربی به مرکزیت بغداد و نجف.

      اشروسنه تا اواخر قرن دوم هجري در بيرون از قلمرو دولت خلفای ایرانی واقع شده بود،  و در دست شهرياراني بود كه لقب افشين داشتند.  افشين گویش بسيار كهن و پاک ايراني است.  اشكال ديگري اين لقب عبارتست از خَشايته، اَخشايد و شاه.  معروفترين افشين تاريخ اسلام همان افشين معروف پسر كاووس خاراخره،  آخرين شاه اشروسنه است،  داستانش را در ارتباط با سركوب شورش مصريان در زمان مأمون، و در ارتباط با سركوب نهضت خرم ‌دينان و بابك در زمان معتصم مي باشد.  كاووس خاراخره آخرين شاه ميترائيست ايراني بود،  و آخرين مهرابه معبد ميترا را در شمال تاجيكستانِ كنوني بنا كرد.  در اوائل قرن سوم كه طاهر پوشنگي معروف به ذواليمين فرماندار سراسر ايران شد،  اشروسنه را ضميمه‌ قلمرو خويش كرد.  همان گونه که در تاریخ سکه شناسی نوشته ام و سکه ها سخن گفته اند،  حکامی که به نام عرب گفته شده اند،  ایرانی بوده و از دل و خون مردم سرزمین خودشان بودند،  در غیر اینصورت امکان حکومت کردن نداشتند،  به تاریخ ورود نام های عربی به ایران مراجعه شود.  با گفته های ساده لوحانه که آمدند و کشتند و با زور شمشیر حکومت کردند،  بروند همان احمق های دشمن تاریخ قاره کهن را گول بزنند و اغفال کنند.  نمونه این که قبل از تسخیر دل ها نمی توان کشوری را گرفت،  همین تاریخ دوران استعمار افغانستان است،  مطلب و پرسش اینجا در این رابطه را بخوانید و پاسخ دهید.

        فرغانه نيز تا پايان قرن دوم در بيرون از قلمرو دولت خلفای ایرانی بود،  و طاهر پوشنگي در اوائل قرن سوم ضميمه‌ قلمرو خويش كرد.  شهرياران فرغانه لقب اَخشايد داشتند.  اَخشايد همان خَشايته است،  كه لقب داريوش بزرگ بوده و در تمامي سنگ نبشته‌ هاي او به اين شكل آمده است:  اَدَم داريَوَوش خَشايتَه (يعني منم داريوش شاه).  اينها نيز مثل افشين در زمان طاهر پوشنگي وارد ارتش عباسي شدند.  يكي از بقاياي اخشايد هاي فرغانه كه از افسران ارتش عباسي بود،  در اوائل چهارم هجري در مصر تشكيل سلطنتي خود مختار داد،  كه يك قرن با نام سلطنت اخشيدي برپا بود،  و خدمات شاياني در مصر انجام دادند.  باید به این مسئله مهم توجه نمود،  که بدون داشتن سابقه ذهنی در تاریخ اجتماعی امکان نداشت،  یکبار دیگر داریوشی از ایران به مصر حکومت کند.  یاد آوری نمایم،  در این زمان مردم مصر تمایل زیادی به مانوی داشتند،  و بیشتر مانوی بودند،  این موضوع نیازمند تحقیق دقیق جهت یافتن واقعیت برای تاریخ قاره کهن است.  البته باید دقت نمود،  هنگام تحقیقات دروغ های تاریخی تشخیص داده شود،  تا گمراهی بدنبال نداشته باشد.  در گذشته ها مردم در خدمت قبیله و دین خود بودند،  ناسیونالیسم و ملی گرایی مانند آنچه که در قرون جدید و بورژوازی بوجود آمد وجود نداشت.

      حکومت سامانيان، همه‌ مورخان اتفاق نظر دارند،  که سامانیان اهل شمال تاجيكستان امروزي بودند،  اصل ساماني ‌ها از يك روستاي مرزي ايران شرقي به نام سامان يعني مرز بوده‌اند.  نياي بزرگشان در اوائل قرن نخست هجري سامان‌ خداه نام داشته ‌و خود را از بازماندگان شاهنشاهی ساسانیان می دانسته است.  در دوران سامانیان خدمات فراوانی برای فرهنگ ایرانی انجام شد،  که قابل ستایش است.  اديبان و دانشمندان را مورد حمايت قرار دادند،  كتابخانه ‌هاي بزرگ در بخارا و نيشابور و خوارزم تأسيس كردند،  برای افراشتن درفش کاویانی در نوبهار شرکت می جستند.  آزادي عقيده در سراسر قلمرو شان برقرار كردند،  همه‌ امكانات علمي را در اختيار دانش ‌پژوهان قرار دادند،  تا بتوانند به ثمردهي بپردازند.

      رودكي سمرقندي مؤلف كليله و دمنه به نظم دَري،  ابوشكور بلخي مؤلف آفرين ‌نامه به نثر دري،  دقيقي بنيانگذار شاهنامه به نظم دري،  ابوالمؤيد بلخي مؤلف شاهنامه به نثر دري،  فردوسي طوسي مؤلف شاهنامه‌ فردوسي،  بلعمي مترجم تاريخ طبري به نثر دري، همه‌ شان از پروردگان دستگاه سامانيان بودند،  و كارها يشان را با حمايت و تشويق دولت مردان ساماني انجام دادند.  ديگر سخنوران دوران ساماني عبارتند از:  شهيد بلخي، ابوحفص سُغدي، خبازي نيشابوري، تخاري، احمد برمك، بانو خجسته سرخسي، بانو شهره‌ آفاق، ابوطاهر خسرواني، طخاري، ابوالمثل، يوسف عروضي، اميرآغاجي، كسائي مرزوي، ابوالحسن لوكري، استغنائي نيشابوري، ابواسحاق جويباري، اورمزدي، جلاب بخاري، ابوشعيب هروي، شاخسار، خفاف، سرودي، زرين ‌كتاب، حكيم غمناك، شاكر بخاري، ابوالقاسم مهراني، عبدالله عارضي، قريع‌ الدهر، ابوسعيد خطيري، لمعاني، ابوحنيفه اسكاف، غواص گنبدي، علي قرط اندگاني، ابوشريف، صفار مرغزي، و ابوعاصم.

        محمد ابن زكريا رازي كه يكي از اعجوبه ‌هاي تاريخ علم است،  ابوعلي سينا كه بي‌ نياز از توصيف است، ابونصر فارابي كه در تاريخ فلسفه‌ جهان لقب معلم ثاني يافته است،  و محمد ابن موسا خوارزمي، همه‌ شان از تحصيل ‌كردگان عهد ساماني در مدارس بخارا و نيشابور، و مورد حمايت دولتمردان ساماني بودند.  آخرين اينها ابوريحان بيروني بود،  كه در جهان به خوبي شناخته شده است،  بیایید به یاد انبوه اندیشمندان و دانشمندان ایرانی واقعیت های تاریخی را بیابید و دروغ های تاریخی دور بیزید و بسوی تمدن جدید برویم.

   چگونگی وبلاگ انوش راوید

      عده ای از عزیزان در نظرات می نویسند،  که وبلاگ خیلی پراکنده است،  و از این صفحه به آن صفحه دارد،  و همه یکجا نیست و غیره.  ضرب المثل قدیمی می گوید،  هر که را طاوس خواهد،  باید جور هندوستان کشد.  این وبلاگ برای علاقمندان و دانشورانی است،  که می خواهند مطالب جدید در علم جغرافی ـ تاریخ بخوانند، بدانند و پیگیری نمایند.  در واقع این یک وبلاگ است،  ولی به دلایل اینترنتی در ایران مجبور شده ام،  مطالب را در چند وبلاگ پراکنده کنم،  ولی در هر صورت مانند یک وبلاگ و یا سایت عمل می کند.  اگر شخصی می خواهد همه مطالب را به صورت پست های روزانه بخواند،  در چند آدرس براحتی امکان پذیر است مانند،  اینجا و یا اینجا.  اما با نگاهی به آمار وبلاگ مشخص است،  که بسیاری از عزیزان با روش جستجو در اینترنت و کلّاً از گوگل وارد وبلاگ می شوند،  افرادی از آنها علاقمند هستند،  تمام وبلاگ را بنا به اهمیت مورد علاقه اشان بخوانند،  برای همین وبلاگ فصلی مانند،  اینجا و یا اینجا مناسب است.

      ما در قرن 21 و موج نو زندگی می کنیم،  بنابر این دانش و دانایی نوین را برابر مقررات جاری این قرن بخواهیم،  معمولاً در یک مقاله نمی توان همه موارد را تعریف کرد،  بهترین روش لینک دادن به مطالب است.  شخصی که در این وبلاگ یکبار لینکی را مطالعه کرد،  مثلاً در مقاله ای به استعمار و امپریالیسم و یا قاره کهن یا امثال بر خورد کرد،  دیگر نیازی ندارد آن لینک را دوباره ببیند.  البته در تمام مطالب باز نکردن هیچ کدام از لینکها تغییری در معنی مقاله نمی دهد،  و به راحتی هر کس متوجه می شود.  وبلاگ را در دو کلاس ویژه و معمولی تنظیم کرده ام،  که کلاس معمولی به راحتی در دسترس همگان می باشد.  چون این وبلاگ تحقیقاتی و برای استفاده عموم علاقمندان به علم مربوطه است،  به همین جهت آمار آن هم در اختیار همگان می باشد،  تا در صورت نیاز آنرا هم به تحلیل بگیرند.

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   کلیک کنید:  سازمان آینده بینی

   کلیک کنید:  کارگاه فکر سازی

   کلیک کنید:  تاریخ پدافند ملی در ایران

   انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com